مراقبه 26/6/:

 

روز:

 مردم در دروغ زندگی می کنند. البته آن دروغها، زیبا، راحتی بخش و مطبوع هستند و موجب تسلی خاطر می شوند اما در هر حال دروغ، دروغ است و نمی تواند دردی از تو دوا کند. دروغ چون تریاک عمل می کند. می تواند به تو کمک کند بدبختی ات را فراموش کنی. می تواند بعنوان داروی آرام بخش مورد استفاده قرار گیرد اما نمی تواند بیماری را ریشه کن کند. فقط بر نشانه های بیماری سر پوش می گذارد. و میلیون ها تن از مردم زندگی خود را با دروغهای تسلی بخش سپری می کنند. این دروغها را حقیقت می نامند...

اما اساسی ترین کیفیت حقیقت این است که تو خودت باید آنرا کشف کنی. حقیقت از کسی به کس دیگر منتقل نمی شود. هیچ کس نمی تواند حقیقت را به تو بدهد. تو باید با تلاش خودت حقیقت را کشف کنی. هرچه که از دیگران دریافت داری، دست بالا می تواند یک دروغ زیبا، یک دروغ شیرین و دوست داشتنی باشد. تو می توانی دور و برت را با دروغهای بی پایه و شیرین پر کنی اما این بازی خطرناک است، زیرا تو فرصت، زمان و انرزی را که می توانست دنیای حقیقت را در اختیار تو قرار دهد از دست می دهی.

سر سپردن به حقیقت یعنی این که " من به هیچ سنتی تعلق نخواهم داشت. فقط جست و جو خواهم کرد. فقط زمانی باور خواهم کرد که خودم بدانم نه قبل از آن. "

تا زمانیکه چنین تصمیمی نگیری، حقیقت از دسترس تو دور خواهد ماند. اگر این تصمیم در قلب تو ریشه بدواند، حقیقت دیگر دور نیست. وقتی از حقیقت آگاه شوی، از زندگی جاودان، از آن چه آغازی دارد ولی بی انجام است آگاه خواهی شد. و این باید یگانه سر سپردگی و تسلیم باشد.

 

شب:

همان لحظه که از ناشناخته نترسی، بی درنگ در منزل تو را می کوبد! اما اگر از او بترسی، مزاحم تو نخواهد شد. خدا هیچگاه در زندگی کسی مداخله نمی کند، زیرا او آفریده خود را دوست می دارد. خدا همه را آزاد گذاشته تا حتی با او مخالفت ورزند. انسانها آزادند تا حتی درهایشان را به روی خدا ببندند. انسانها آزادند تا حتی خدا را انکار کنند. این جزیی از آزادی انسانهاست اما سوءاستفاده از آزادی به چنین شیوه ای کاری است بس احمقانه.

بکوش تا آزادی ات را در راهی مثبت بکارگیری. از آزادی ات برای پذیرش میهمان ناشناخته استفاده کن. از آزادی ات برای آفریدن اعتماد، عشق و شادمانی استفاده کن تا خداوند بتواند به مهمانی تو آید.

و پیوند میان وجود تو و وجود کل، سرآغاز نور، سرآغاز زندگی جاودان و فنا ناپذیری است. این همان چیزی است که همه آگاهانه یا ناآگاهانه بدنبال آن هستند. همه می خواهند به نور دست یابند. همه می خواهند چشمانی برای نگریستن و دیدی روشن داشته باشند. اما مردم همچنان به انجام کارهایی مشغول اند که در عمل دیدشان را تار، بصیرتشان را نابود و وجودشان را فلج می سازد.

 

بيماري رواني

 

آسيب شناسي انساني، از آنرو وجود دارد كه ما ناچاريم از انسانيت خود فرا رويم. اگر نتوانيم از مرتبه بشري فرا رويم، بيمارگونه مي شويم. هركس داراي ظرفيتي براي فراروي است، اما اگر به اين ظرفيت ميدان ندهيم، بر عليه ما حركت مي كند و مخرب مي شود.

همه افراد خلاق، اشخاصي خطرناك هستند؛ زيرا اگر خلاقيت آنها اجازه بروز نيابد، مخرب مي شود. انسانها تنها موجودات خلاق هستند و هيچ موجودي خطرناك تر از انسان نيست. ساير موجودات خلاق نيستند، بلكه به سادگي زندگي مي كنند و زندگي برنامه ريزي شده اي دارند. آنها هرگز از مسير خود خارج نمي شوند. يك سگ مثل همه سگها زندگي مي كند و مي ميرد. او هرگز سعي نمي كند بودا شود. در نتيجه، هرگز منحرف و به يك آدولف هيتلر تبديل نمي شود. سگ فقط مسير غريزي زندگي اش را دنبال مي كند و بسيار محافظه كار است.

انسانها عجيب و غريب هستند، مي خواهند كاري انجام دهند، جايي بروند، باشند و اگر مجال هيچ يك از اينها را نيابند، اگر نتوانند گل باشند، آنگاه تبديل به علف هرز مي شوند. آنها در هر حال دوست دارند چيزي باشند. اگر نتوانند بودا شوند، مجرم مي شوند. اگر نتوانند شعر خلق كنند، كابوس مي آفرينند و اگر نتوانند شكوفا شوند، اجازه نمي دهند كسي شكفته شود.