قدم ششم-تجربه نیرو و امید-النان
اعضاء در تجربیات، نیرو و امید یکدیگر شریک می شوند
خودم را در قدم ششم ميبينم. قبلاً هم اينجا بودم و مطمئنم كه باز هم اينجا خواهم بود. حالا كه در اين قدمها به مدت هشت سال كار ميكنم، ميدانم كه معناي قدم ششم براي من روشن بيني، رنج، دعا، عمل و بازپرداخت است.
روشن بيني: راهنماي دوم من معايب شخصيام را عنوان “مهارتهاي من كه ديگر بر من حكومت نميكند، ميداند”. اين تعريف به من كمك كرد تا ديگر آنچنان محكم بر خودم تكيه نكنم و كمك كرد كه بفهمم در تمام زندگيم اين معايب وجودي به نفع من هستند و از آنجايي كه قدرتهاي دروني چيزي بيش از ادامة زندگي را از من ميخواهد، ميتوانم با انتخاب خود به آنها اجازه دهم كه بروند.
رنج: وقتي معايب وجوديام را محكم ميچسبم، و يا تنها براي ادامه حيات تلاش ميكنم، دردهايم بيشتر از ترس از دست دادن آنهاست. بنابراين كاملاً آماده ميشوم تا خداوند تمامي معايب وجوديام را از بين ببرد.
دعا: گام ششم ميگويد كه خداوند تمامي معايب را ازمن دور ميكند، نه من. تنهاسهم من اين است كه براي روشن بيني و خواستههايم دعا كنم. خداوند خود انتخاب ميكند كه كدام معايب را از بين ببرد و من تنها كارهاي جزئي را انجام ميدهم.
تحمل: از آنجايي كه خدا مسئول است، او تصميم ميگيرد كه چه وقت و به چه سرعت معايب وجوديم را از بين ببرد. سالها پيش، وقتي فروتنانه از خداوند خواستم كه جهالت مرا از بين ببرد، ابتدا خداوند به من نشان داد كه چقدر جاهل بودهام و چطور اين جهالت در بسياري از روابط من تاثير منفي گذاشته. پس به خود قبولاندم كه كمي زود از خداوند چنين درخواستي كردهام.
عملكرد وجدان: آمادگي كامل من شامل يك مرحله عملكرد بود. يك مرحله غم انگيز كه در آن مرحله بر روي دروغ گفتن، عصبانيت و نااميدي كار ميكرد. و وقتي اين مرحله را كامل كردم، آماده شدم تا خداوند معايب يا مهارتهاي ادامه بقا را از من دور كند. وانمود كردن به اين موضوع كه نواقص دوست من هستند، و براي آنها نامه تشكر و سپس خداحافظي مي نويسم، بسيار مفيد بود.
نتيجه: وقتي با يك نقص مبارزه ميكنم، راهنماي من ميپرسد:“نتيجه چيست؟ به عبارت ديگر وقتي موقعيت بدي را رها ميكنم”، چه چيز مثبتي در آن است، اخيراًبراي بخشودن تلاش ميكردم.
براي زياني كه در خود احساس ميكردم، ناراحت بودم. ميتوانستم عملكردهايم را قضاوت كنم و از اين زيان دور بمانم. اگر بدون بخشش بمانم، مجبور نيستم براي ارتباط نزديك با آن شخص تلاش كنم.
قدم اول به ما كمك كرد تا بفهميم كه نياز به تغيير داريم. قدمهاي دوم و سوم به ما اعتماد و ايمان به قدرت والاتر را داد. به طوري كه بتوانيم بهبوديمان را آغاز كنيم. در قدم چهارم خود را آزموديم تا عقيدهمان رادر مورد خوبها و بدها بدانيم.
در قدم پنجم، به خداوند خودمان و ديگران قبولانديم كه از اصول شخصي دور افتادهايم. اكنون زمان آمادگي براي رهاكردن معايب شخصيتيمان است. معايبي كه شايد تنها با ما بوده. ما بارهاي اضافهاي مثل ترس، حسادت، سرزنش، دروغ و غيره را با خود حمل ميكنيم. ما درك كردهايم كه اين بارهاي اضافه براي ما سنگيني زيادي دارند و اكنون زمان آن رسيده كه آنها را رها كنيم. اما گاهي هنوز هم آنها را محكم نگه داشتهايم.
وقتي در ابتدا سعي ميكردم دراين قدم كار كنم، ميبايست خود را دوباره بسازم. فكرميكردم بايد شديداً تلاش كنم تا به يك بهبودي كامل و سريع رواني برسم. فكرميكردم بايد مثل يك مار پوست جديدي بياندازم و بدين ترتيب من ديگري خواهم شد. گمان ميكردم بايد جدي و سخت كار كنم براي اينكه براي كامل شدن نياز به تمام اين تغييرات داشتم.
بعدها به من ثابت شد كه من خدائيم. تمام اين قدمها ميخواهند من آماده شوم تا قبول كنم كه خداوند معايبم را از بين ببرد. تمامي تاكيدات اين قدم مانعي بود كه بايد از روي آن ميپريدم. به اين نتيجه رسيدم كه تا به حال تمامي خواسته و زندگيم را به او متوجه كردهام. پس ميتوانم معايب شخصيام را به او بسپارم. فهميدم كه بايد آنها را دور بريزم، چرا كه عادات كهنه ديرتر از بين ميروند. گاهي دوباره اين معايب را به خود راه ميدادم و باز از آنها رنج ميبردم. پس خداوند را به صورتي كه تمام معايبم را ناگهاني از من دور كرده و از من انساني كاملاً متفاوت ساخته تصور كردم. اما اين تغييرات به اين سرعت اتفاق نيفتادند و به جاي آن جريان بهبودي به كندي پيش ميرفت. من فهميدم كه وقتي چيزي از بين ميرود، و چيز ديگري جايگزين آن ميشود. اگر چالهاي بكنم،هوا آن را با گردو خاك پر ميكند. ياد گرفتم كه بايد معايبم را با دارائيهاي وجوديام تمام جايگزين كنم. اكنون آرامش، جايگزين معايبم شدهاند. سالها پيش اولين جاروبرقي را خريدم. آن را به خانه بردم ودر اتاق نشيمن گذاشتم. جايي كه اصلاً نيازي به آن نداشتيم. سعي كردم اتاق را جارو كنم. اما كار سختي بود ومن جارو را هل ميدادم، اما جارو گردو خاك را جمع نميكرد. وقتي آن را به ديوار زدم، شروع به بلعيدن گرد و خاك كرد، چرا كه قدرت آن در ديوار بود. براي راه انداختن آن تنها كاري كه بايد ميكردم، گرفتن دسته جارو بود. از آن به بعد كار بسيار راحت شد.
قدم ششم به اين شرط بسيار شبيه است. براي راحت شدن از معايبم به قدرتهاي وجوديم اجازه دادم تا مرا هدايت كنند. چرا كه تنها با قدرت اراده نميتوانستم بگويم “تواين كار را انجام بده بدون آنكه مايل به پيروي از هدايت او باشم”، بدون آنكه به پيروي از هدايت او باشم.
تمايل و ارائه من به معناي شناخت معايبم و كاركردن و برنامهريزي براي استفاده از تمامي ابزارهاي قابل دسترسم بود. بدين ترتيب در را باز كردم و از او دعوت كردم تا به زندگيم بيايد.
دعـــــای آرامـــــش